ارسال شده توسط در 87/6/20:: 12:41 صبح
به نام خدا
تا حالا به این دقت کردین که چقدر فکرها و آنچه که در ذهنمون داریم و در ذهنمون ایجادش میکنیم نقش مهمی در زندگی مون دارن؟ در واقع ما به هر چیزی که بیشتر فکر میکنیم اون رو به طرف خودمون جذب می کنیم چه بخواهیم چه نخواهیم، چه این فکر مثبت باشه چه منفی. پس خالق اکثر اتفاقاتی که در زندگی مون می افته خودمون هستیم. این یه قانون هست که اگه فکری رو بارها وبارها در ذهن ایجاد کردیم اون رو به سمت خودمون جذب می کنیم. حالا این فکر ممکنه مثبت یا منفی باشه. گاهی هم ممکن هست که این قانون جواب نده و انچه که ما بهش فکر میکنیم برامون اتفاق نیفته ، که این هم به این دلیل نیست که آن قانون اشتباهه، بلکه ممکنه قانون های دیگه ای باعث انجام نشدنش شده باشن.
مائیم که با فکر و احساس و عملمون خلق میکنیم، جذب میکنیم، منتها برمی گرده به اینکه چقدر این فکر قوی باشه و تا چه اندازه وجود ما رو تسخیر کرده باشه.
خیلی برام جالب بود امروز فهمیدم که برای همین هست که فکر گناه هم آسیب زا هست. وقتی ما فکر گناه می کنیم ( حتی اگه به عمل ختم نشه)،این فکر گناه، یک تحول منفی در درون ما ایجاد میکنه که قطعا تاثیر خودشو میذاره. فکر گناه درواقع زمینه گناه ایجاد میکنه و مبنای مجازات هم چیزی بیرون ما نیست بلکه اتفاقاتی هست که در درون ما می افته. مائیم که بهشت و جهنم را درون خودمون ایجاد میکنیم.
پس باید فکر بلند و بزرگ داشته باشیم، به افکارمون دقت داشته باشیم و با دقت هر چه تمامتر افکارمون را انتخاب کنیم، که در غیر این صورت این خود ما هستیم که دچار خسران می شیم.چون هر کس همان است که می اندیشد.
حضرت امیر (علیه السلام) در حدیثی می فرمایند: ریشه خوشبختی ها و بدبختی های هر کس در وجود خودش است.
همین طور در جای دیگری می فرمایند: مراقب افکارتان باشید که به گفتارتان تبدیل می شوند و مراقب گفتارتان باشید که به کردار تبدیل میشوند.
التماس دعا
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/6/4:: 12:45 صبح
به نام خدا
آدم اگه اخلاص نداشته باشه، یعنی هیچی نداره. خیلی باید خودساخته و باایمان بود تا بتونیم هر کاری که میکنیم فقط و فقط به خاطر خدا باشه.
من خودم به هر کدوم از زوایای زندگی ام که نگاه میکنم و بهش فکر میکنم، نمی تونم اخلاص رو ببینم. اصلا نمی تونم پیدا کنم لحظه ای رو که به خاطر خدا و نه به خاطر خودم و نفسم کاری رو انجام داده باشم. هر جوری که نگاه میکنم میبینم به خاطر خودم و نفسم بوده.
امروز خیلی به این موضوع فکر کردم که چطور میشه اخلاص داشت و فقط خدا رو دید و لاغیر. دیدم اونقدرها هم راحت نیست و نیاز به یه سازندگی اساسی داره. مخصوصا برای کسایی که اول راه هستند و می خواهند حرکت کنند به سمت بالا.
باید تمرین کنیم باید برای بزرگ شدن تلاش کنیم.
وقتی اخلاص نداریم ، نمی تونیم بنده بودن و بندگی را درک کنیم.
دعا کنیم خداوند ما رو از مخلصین قرار بدهد.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/6/2:: 9:10 عصر
به نام خدا
بعضی وقتها با خودم فکر می کنم من با این حافظه قوی چطور تا الان توانسته ام دوام بیاورم! حافظه ام کم کم دارد تحلیل می رود. نمی دانم چرا هرچه می خوانم در ذهنم نمی ماند و حتی مطالبی که قبل تر ها خوانده بودم و برایشان وقت گذاشته بودم به یادم نمی آیند. درست وقتی که احتیاج دارم از اطلاعات قبلی برای فهم و درک اطلاعات فعلی استفاده کنم احساس می کنم چیزی از آن همه مطالعه کردن های گذشته ام باقی نمانده است.یا درست وقتی که لازم دارم در جایی از این مطالب استفاده کنم و یا برای کسی بازگو کنم انگار اصلا هیچ وقت هیچ چیز نخوانده ام و نمی دانم.
مثلا در این مدت خیلی کتاب و مقاله خوانده ام اما اگر بخواهم برای کسی فقط یک جمله، آن هم به نقل از خودم و نه عین کتاب بگویم اصلا نمی توانم. چون اصلا چیزی یادم نیست که بتوانم بیانش کنم!
ناامیدی من آنجا بیشتر می شود که می بینم افرادی که خیلی خیلی از من بزرگتر هستند حتی جزئیات خیلی از چیزهایی که خوانده اند در ذهن دارند و هر وقت لازم می شوند به سرعت به آن رجوع می کنند و به راحتی بیان می کنند.
من جز در زمان حال، در هیچ زمان دیگری زندگی نمی کنم نه در گذشته و نه در آینده! کشش مغزم و قدرت حافظه ام فقط به اندازه همان لحظه ای است که از آن استفاده میکنم!
واقعا نمی دانم علت چیست؟! کاش میتوانستم علتش را کشف کنم.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/6/1:: 12:9 صبح
به نام خدا
زمان به سرعت می گذرد و من به کندی حرکت میکنم. چقدر فاصله ام زیاد است!
کلمات کلیدی :