باور نمی کردیم.. الان هم باور نمیکنیم..
ارسال شده توسط در 87/3/19:: 11:39 عصربه نام خدا
وقتی که کوچک تر بودم و هنوز وارد پیچیدگی دنیا و دنیای پیچیده گی ها نشده بودم ، همه چیز رو جور دیگه ای می دیدم. با همون نگاه ساده ای که به من اجازه نمی داد خیلی چیزها رو باور کنم، همیشه فکر می کردم چطور میشه که بعضی ها خیلی راحت هر کاری که دلشون می خواد انجام میدن هرچند مخالف ارزشها باشه و این وسط حقوق یه عده دیگه ضایع بشه .. از افرادی که انتظار نداشتم ، رفتارهای ناعادلانه و نامردی هایی می دیدم که باورشون برام سخت بود و هیچ جوری نمی تونستم خودم رو قانع کنم.همیشه از خودم می پرسیدم آخه چرا ؟
مگه نمیشه بهتر و پاک تر زندگی کرد؟
اما کم کم که از اون دنیای ساده گی ها و پاکی ها دور میشم جور دیگه ای می بینیم.دنیا عوض نشده ، این زاویه دید منه که تغییر کرده.
حالا ( منظورم زمان حال نیست! بلکه زمان بزرگ تر شدن و دنیا رو به گونه ای دیگر دیدن است) دیگه برعکس شده و وقتی یکی رو می بینی که داره درست زندگی می کنه ، درست کار می کنه ، درست برخورد می کنه ، باورت نمیشه ! و با خودت می پرسی : مگه میشه؟!
تو دنیا بودن و دنیایی نبودن روح بزرگ و دل وسیعی می خواد. حق داریم که به راحتی باور نکنیم.
میشه خوب و درست زندگی کرد اما به شرطی که همزمان که داریم بزرگ میشیم و دنیامون داره متفاوت میشه و زاویه دیدمون هم بزرگ تر میشه ، روحمون کوچک نمونه. خودمون را بشناسیم. خودمون رو یعنی انسانیت رو ، آدمیت رو. و هر لحظه باید به این فکر کنیم که ما هیچی از خودمون نداریم ، هیچی.
و یه چیز دیگه که باید همیشه حواسمون باشه اینه که هیچ کی از یک لحظه بعد خودش مطمئن نیست.اطمینان نه از جهت زنده موندن بلکه از جهت حفظ ایمان.پس همیشه باید مراقب باشیم و از خدا بخواهیم که مارو از لغزش ها حفظ کنه.