حضور
ارسال شده توسط در 87/2/10:: 12:29 صبحبه نام خدا
فکر کردن ...
از اون آدم هایی هستم که خیلی فکر می کنم خیلی زیاد . مطمئنم اگر افکارم درست هدایت می شد و به جای اینکه به خزعبلات فکر کنم، درست فکر میکردم و فکر درست می کردم الان یه فیلسوفی ، دانشمندی ، نویسنده ای چیزی می شدم؛ یا حداقل اینی که الان هستم نبودم.
چیزی که بیشتر آزار دهنده اس اینه که خیلی از این فکرها پایه و اساس درستی نداره و شاید هیچ وقت به واقعیت نرسن ، اما من رو درگیر یک سری مسائل میکنه که فقط باعث اتلاف وقت و از دست دادن فرصت های بازنگشتنی جوونی ام میشه.
الان هم فقط میخوام به خودم هشدار بدم. هشداری که باعث بشه به خودم بیام و لحظه های ناب زندگی ام رو به خاطر اشتباهاتم و غفلت از حضور خدا ، از دست ندم.
مشکل من اینه که هنوز نفهمیدم که همونقدر که اعمال آدم ها میتونه اونها را به فساد و تباهی بکشونه؛ فکرهای نادرست ، فکرهای از قبل فکر نشده ! و فکرهای بیخود ( الکی! رویایی! و ... ) ، حتی اگه در عمل هم پیاده سازی نشن، همونقدر میتونن آدم را به فساد و انزوا! بکشونن.
یه مشکل دیگه که من و امثال من داریم، اینه که خدا رو فقط بیرون وجودمون و جایی در آسمان ها تصور میکنیم! ای کاش وقتهایی که دارم فکرهای بیخود میکنم حضور خدا را در لحظه لحظه افکارم حس می کردم.
ای کاش خدا را جدای از وجودم نمی دیدم.
الان می فهمم که چرا میگن تو نماز چشماتون را نبندین! چون وقتی چشمها رو می بندیم ، خدا رو خارج از وجودمون تصور می کنیم و کسی رو عبادت می کنیم که جزء وجودمون نیست.
(دیگه دارم میرم تو عرفان و فلسفه و این جور چیزا !! ... بیخیال می شویم! )
دعا کنید برای همه مون ... برای اینکه خوب فکر کنیم ،خوب زندگی کنیم و در انتها خدا را خوب ملاقات کنیم.
یک بازگشت زیبا ............................................................................