غمگینم!
ارسال شده توسط در 86/12/17:: 1:55 صبحبه نام خدا
غمگینم!
علتش خیلی چیزهاست. خیلی چیزهایی که برطرف کردنش ، دست من هم نیست. همیشه همین طور بوده، تا دلت بخواهد درد بوده و هست اما نه درمان این دردها از عهده هر کسی بر می آید و نه اصلا همه این دردها درمانی جز صبوری دارند. خب شاید صبر خودش درمان باشد! نمی دانم! اما یک چیز را خوب میدانم که درمان ظلم صبوری در برابر ظالم نیست.
دلم می لرزد و درد میگیرد وقتی ظلم را می بینم. فلسطین را که میبینم و کودکانش را، چشمانم را اشک فرا میگیرد. دستانم را مشت می کنم و از خشم محکم به دیوار میکوبم. اما ...
اما همه اینها چه فایده ای به حال فلسطینیان دارد؟! مگر درد آنها با اشک چشم من آرام می شود؟! یا ظلم به آنها، با خشم من، پایان می یابد؟!
پس واقعا خاک بر سرمان! اینجاست که معلوم میشود همه ناراحتی ها و غصه هایمان فقط حرف است و برگرفته از احساسات زودگذر..
دلم به حال خودم میسوزد ... مثل خیلی وقتها ...