فرصتی دوباره
ارسال شده توسط در 89/5/26:: 12:45 صبحبه نام خدا
دلتنگم .. دلتنگ همه آن چیزهایی که از آن دور شده ام..می دانم دلم چه میخواهد، میدانم دردم چیست اما نمیدانم چرا هنوز نمیتوانم به سراغ درمان بروم.. آری حتی درمانش را هم می دانم اما نه قدم هایم یاری ام می کنند برای رفتن و نه دلم.. چشم هایم را به روی همه زیبایی ها بسته ام و انگار دلم می خواهد فقط تاریکی ببینم... و وقتی فقط تاریکی می بینم ناسپاس می شوم و ناسپاسی سرآغازی است برای سقوط ..سقوط از آدمیت، سقوط از نور به تاریکی،از امید به نامیدی.. آری سقوط از همه خوبی ها به همه بدی ها..
دلم این روزها عجیب بنای ناسازگاری گذاشته است..و من هم عجیب تسلیم اش شده ام! نمی دانم اعتراف چیز خوبی است یا نه، اما من اعتراف میکنم که نفسم سرکش شده آنقدر ها که عنان از کف داده و استخوان هایم را نیز دارد خورد می کند!
بگذریم! ...
ماه مبارک رمضان است! و همه می گویند فرصتی است برای بازگشت.. فرصت و بازگشت.. کاش واقعا درک میکردم که معنای فرصت و بازگشت چیست؟ شاید آن موقع ترس در وجودم سایه می افکند و در گوشم فریاد می کشید که چشم هایت را بگشا، ممکن است این آخرین فرصت باشد برای بازگشت!