ارسال شده توسط در 87/10/28:: 11:15 عصر
به نام خدا
باید اعتراف کنم که خیلی مدیونتم. هم مدیون تو و هم بالاتر از اون مدیون اونی که تو رو تو مسیر زندگی ام قرار داده.
تو این چند وقت که از آشنایی مون میگذره، اونقدر از همنشینی با تو لذت بردم و اونقدر از برکاتت دستم گرفته شده که نمی تونم بیان کنم.شک ندارم که تو فرستاده خدا بودی برای نجات من!
صداقتت، صفای باطنت، اشتیاقت برای دیدن آرامش من، نگرانی هات برای من، تلاشت برای فهموندن حقایق به من و حتی اشکی رو که به خاطر من ریختی هرگز فراموش نمی کنم.و همه اینها من رو هر لحظه به تو مدیون تر میکنه و من هم بار سنگین این دین رو در درگاه خدا بر زمین می گذارم و با تمام نیازم ازش می خوام تا خودش هر آنچه که بهترین نعمت هست برای تو قرار بده.
و البته این آشنایی با تو و بعدش یادگرفتن خیلی از چیزهایی که بلد نبودم و آگاه کردن و بیدار کردنم همه اش از حکمت های حساب شده و زیبای خدای مهربانی هست که در پیشگاهش خوب عمل نکردم و حق بندگی ام رو به جا نیاوردم. اما من رو تنها نگذاشت و رهام نکرد.
""خدایا من آنقدر ضعیف و کوچک و نیازمندم که حتی نمی توانم به هیچ شکلی از عهده شکر بنده ات که در مقام دوستی من بود و در حقم نیکی کرد، برآیم. پس چگونه می توانم از عهده شکر تو که در مقام خدایی هستی و رحمتت مدام و هر لحظه بر من نازل میشود، برآیم؟!""
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/10/22:: 9:15 صبح
به نام خدا
امیدوارم آن لحظه را هرگز از یاد نبرم! آن لحظه که آمدی و گفتی در تنهایی و سختی هایت پیش من بیا! آن لحظه که گفتی خدا از شما بندگان به چیزی آگاه است که خود از آن آگاه نیستید. در ورای این دو جمله که گفتی برای دل دردمند من سخن ها نهفته است و چه لحظه ها که با آن خود را آرام کردم. احساس می کنم تحولی بزرگ در درون من در حال رخ دادن است. در ظاهر روزهای امسال همانند روزهای سال گذشته می گذرند و تغییر محسوسی نکرده است. اما نگاه های امروزم بسیار متفاوت تر از نگاه های دیروز است! و همین می شود مقدمه ای برای تحول. مقدمه ای که می توان گفت اصل هم هست.
باید زاویه دیدم را نسبت به خیلی چیزها تغییر دهم. از بدترین حالت به بهترین حالت. کلا ما آدم ها یاد گرفته ایم که از بدترین زاویه به مسائل نگاه کنیم و سخت بگیریم. مشکلات و سختی ها و ناآرامی ها نیستند که آدم را از پا در می آورند بلکه این نوع نگاه به آنهاست که از کاهی کوهی می سازد و انسان را در برابرش ضعیف میکند.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/10/14:: 1:0 عصر
به نام خدا
ما آدم ها همیشه دنبال فرصت های تازه ایم. فرصت هایی که بتونیم تو اون فرصت ها به آرزوهامون برسیم. و دنبال اهدافی باشیم که همیشه در انتظارشون بودیم. خیلی وقتها در حال گله کردن از شرایط فعلی مون هستیم و به خودمون میگیم اگر شرایطم یه طور دیگه چقدر میتونستم موفق تر باشم، آرامش داشته باشم، به خیلی چیزها که آرزوشو داشتم برسم. اما افسوس که این جور آدم ها در هر شرایطی که باشند راضی نیستند و انسان واقعا فراموشکار هست! این آدم ها هیچ وقت نمی تونند به موفقیت برسند یا به چیزهایی دست پیدا کنند که همیشه بهش فکر می کردند و جزئی از هدفشون محسوب می شد.
اگر من الان یه مشکلی دارم که فکر می کنم مانع بزرگی برای رسیدن به اهدافم هست نباید در برابرش کم بیارم و ناامید از حال و امیدوار به آینده فقط بشینم و غصه بخورم و بترسم و اجازه بدم که مشکلاتم بر من غلبه کنند و اراده ام رو سست کنند. قبلا هم گفتم ترس از مشکلات و فرار از اونها نه تنها مسئله ای رو حل نمی کنه بلکه باعث قدرت گرفتن بیشتر اونها می شه. قدرتی که ما با ضعفمون بهش میدیم. قدرت دشمن در ضعف ماست! در ترس ماست!
تنها راه حل، ایستادن و مقاومت کردن هست. اگر الان نتونیم در برابر سختی و مشکلات مقاومت کنیم و خودمون را از اسارت ترس و ضعف روح در نیاریم مطمئن باشیم در هر شرایط دیگه ای هم که باشیم باز هم موفق نخواهیم بود و به اهدافمون نخواهیم رسید.
باید در مقابل سختی های مسیر زندگی مقاوم بود و صبور. یکی از چیزهایی که باعث بزرگ شدن روحمون میشه صبر و پایداری هست. وقتی صبرمون بره بالا روحمون بزرگ میشه و وقتی روح بزرگ شد مشکلات به همون اندازه کوچیک می شوند و اهداف، بلند و متعالی. و اینجاست که دیگه هیچ چیز نمی تونه یه روح بلند که با یه هدف متعالی عجین شده رو از پا دربیاره. حتی اگه اون یک چیز، شقی ترین آدم های روی زمین باشند!
گاهی به خودم میگم که خوش به حال مردم فلسطین که خداوند اونها رو انتخاب کرده برای اینکه با پست ترین و شقی ترین آدم های روی زمین مبارزه کنند. باید برای مردم غزه دعا کرد که خداوند مقاومتشون رو زیاد کنه. برای رهایی مردم غزه دعا نکنیم بلکه برای نابودی اسرائیل دعا کنیم! دعا کنیم مردم غزه آزاد بشن اما آزادی همراه با آزاده گی. برای مقاومت مردم غزه دعا کنیم.
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 87/10/2:: 2:20 عصر
به نام خدا
در باورم نمی گنجد که اینقدر نوع نگاهم عوض شده باشد! گاهی می اندیشم نکند اشتباه کنم و آینده ام را نابود سازم. عقلم می گوید کمی افراط می کنم اما دلم جور دیگری را می پسندد. نمی دانم دنبال دلم باشم یا عقلم!
خیلی سخت است آدم بین دو راهی دل و عقل بماند چون هر کدامشان دلایل منطقی خود را دارند و این توئی که باید تصمیم بگیری. فکر میکنم من باید بین خوب و خوب تر یکی را انتخاب کنم. وقتی با خودم به مشورت می نشینم می گویم آن راهی را انتخاب کن که خدا راضی تر است. فرقی نمی کند راه دل باشد یا عقل. و این گونه انتخاب، قطعا صحیح است. اما مشکل جای دیگری است!! ای کاش خدا را می شناختم. ای کاش کمی یقین داشتم. مشکل خیلی از ما آدم ها از آنجاست که تردید داریم و هنوز به یقین نرسیده ایم...
کلمات کلیدی :