ارسال شده توسط در 88/4/13:: 12:28 عصر
به نام خدا
وقتی آفتاب هست، آب و خاک هست، باغبان هست، چرا نباید دانه گل رشد کند و گلی به ثمر نشیند؟! اگر غیر از این شود جای تعجب دارد. یعنی با وجود همه آنچه برای رشد لازم است، رشد نکند و همچنان زیر خاک، دانه بماند! این بدیهی است که دانه گل با وجود همه شرایط لازم بزرگ می شود و گلی را به طبیعت هدیه می دهد و البته این برای گل دیگر ارزش نمی شود چون همانگونه رفتار کرده که طبیعت و ذات او آن را می طلبید.
مهم این است که نشکنی و بتوانی رشد کنی، از لابلای تمام سختی ها و دردهایی که داری.. بزرگ شدن و رشد کردن در حالی که همه آنچه که می خواهی محیاست و همه چیز مطابق میل تو می گذرد نه تنها هنر نیست بلکه بدیهی است و حتی گاهی نمی توان نامش را رشد گذاشت! اما اگر با وجود تمام سختی هایی که داری بتوانی استوار بمانی و به راهت ادامه دهی، آنوقت این می شود ارزش .. وقتی گل ات به ثمر رسید، ارزش و زیبایی اش را با تمام وجود درک خواهی کرد...
کلمات کلیدی :
ارسال شده توسط در 88/4/4:: 12:38 عصر
به نام خدا
نمی دانم چه شده. واقعا نمی دانم. در حیرتی عجیب فرو رفته ام. کاش علت دست کم بعضی از اتفاقات خوب و بد زندگی ام را میدانستم.گاهی با خودم فکر میکنم اگر علت آنها را میدانستم شاید می توانستم مانع تکرار این گونه اتفافات شوم. شاید هم نمیتوانستم اما دچار سرگردانی نمی شدم.
زندگی در خیال آنقدر آزاردهنده است که می خواهی تمام سعی و تلاش خود را بکنی تا به زندگی در دنیای واقعی برگردی.ولی آن زمان که سعی و تلاش را بی نتیجه میبینی آنوقت دیگر نه میتوانی در خیال زندگی کنی نه در واقعیت بلکه مدام بین این دو در نوسانی! آنقدر نوسان میخوری که همه چیز تبدیل می شود به وهمیات.
وهم و خیال یک معنا ندارند به نظر من وهم همان خیالی است که دچار پراکندگی و افسار گسیختگی شده است. با تفکر می توان خیال را تطهیر کرد تا این خیال، نمایش دهنده حقایق عالم باشد نه وهمیات ما!
بگذریم و برگردیم به خیال پراکنده و درون آشفته من!
ضعف اعتقادات و ایمانم این آشفتگی را برایم به ارمغان اورده است، ارمغانی شوم! منظورم از اعتقادات، نماز و روزه و این چیزها نیست. بلکه اعتقاد و ایمان عمیق به حقیقت های انکار ناپذیر عالم است. اعتقاد واقعی وقلبی به اینکه خداوند قدرت برتر است و همه چیز به دست اوست. اگر بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود، حتی اگر تمام عامل جور دیگری بخواهند. اعتقاد به اینکه خداوند بندگانش را دوست دارد و هیچ کس از او برای ما دلسوزتر و مهربان تر نیست.پس اگر طلب کردیم و مطلوب را بدست نیاوردیم، حکمتی نهفته است که من و تو از آن بی خبریم. اعتقاد به اینکه هر عملی در عالم عکس العملی دارد، امکان ندارد عملی در عالم رخ دهد که بازخورد نداشته باشد. پس اگر در زندگی اتفاق خوب یا بدی برایمان می افتد قطعا بازخورد اعمال خودمان بوده است و کسی جز خودمان را نباید سرزنش کنیم. و... و هزاران هزار حقیقت دیگر...
می بینید، من همه اینها را میدانیم و اگر بخواهم همه را بگویم به اندازه کتاب ها حرف برای گفتن دارم، اما این حقایق در وجودم نهادینه نشده، هنوز ایمان قلبی به آنها نیافته ام، برای همین است که آشفته ام و کوچکترین چیزی حالم را دگرگون میکند. برای همین است که خیالم سرکش می شود و مرا غرق در وهمیات میکند. باید همه چیز را تطهیر کرد تا آرام شد. قلب را، روح را، خیال را... باید خیال را از اعتقادات ضعیف و فاسد، از جولان در آرزوها و آمال ، از افکار منفی و نادرست رها کرد. باید رها کرد تا از این آشفتگی ها و پراکندگی ها نیز رها شد...
کلمات کلیدی :