سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف و عمل

ارسال شده توسط در 88/2/27:: 12:22 عصر

به نام خدا       

حرف و عمل همیشه فاصله های زیادی با هم داشته و دارند. گاهی
یک حرف آنقدر در ذهن ما زیبا جلوه میکند که ظهور آن در عمل را از یاد برده و فقط
محو زیبایی اش در ذهن و بیان می شویم.

بذارید خودمونی حرف بزنم.. فعلا حس درست نوشتن ندارم!

هیچ وقت فکرشو نمی کردم که نتونم تحمل کنم!  همیشه به خدا می گفتم که راضی ام به رضای تو!،  هر چه از دوست رسد نیکوست، هر چی تو بخوای،
همیشه تو خواستن از خدا به  گرفتن یه چیز خاص
اصرار نمی کردم و می گفتم هر چی خودت صلاح میدونی، اگه خیره که خواسته ام رو اجابت
کن اگرهم به صلاحم نیست همون کاری رو انجام بده که خودت بهتر میدونی. می بینید جملات
قشنگی ان. یا بهتر بگم شعارهای قشنگی ان. اونقدر غرق این جملات و شعارها می شدم که
دقیقا فکر نمی کردم راضی بودن به رضای خدا یعنی چی؟! تسلیم اراده خدا شدن یعنی
چی؟! اصلا به این مرحله رسیدن پیش زمینه ای چیزی میخواد یا نه؟! تصور روزی رو نمی
کردم که این حرفها بخواد وارد مرجله عمل بشه و منو به خاطر اونچه که می گفتم، امتحان
کنن! و یا حتی اگر فکر همچین روزی رو هم میکردم ، به همون اندازه که تصورش راحت و
زیباست، تو عمل هم به همون راحتی میدیدم و هیچ کاری واسه بالا رفتن ظرف وجودی ام و
آماده شدن برای روزهای امتحان نمی کردم.

اما حالا که روزهای سخت امتحان منه، تازه متوجه شدم که چقدر
"فقط" حرف زدم! حرفهایی که فقط قشنگ بودن و هیچ فایده دیگه ای نداشتن.
گفتن این حرفا خیلی خوبه اما به شرطی که سازنده باشه و آدم رو به تفکر وادار کنه و
باعث بالا رفتن ظرفیت بشه تا اونجا که وقتی خداوند انسان رو از جهت میزان تسلیم
بودن امتحان میکنه بتونه سرافراز از این آزمایش الهی بیرون بیاد. حالا می فهمم
چقدر فرق هست بین اینکه تو حرف بگیم راضی ام به رضای خدا و یا تو عمل واقعا راضی
باشیم به انچه که خدا برامون میخواد.

برای اینکه تو شرایط سخت زندگی، بتونیم از عهده اش بربیاییم،
نیاز به یه سازندگی اساسی داریم . بدون ساختن روح و جانمون، نمی تونیم حرفهای قشنگ
رو به اعمال قشنگ برسونیم.


مرد را دردی اگر باشد خوش است

ارسال شده توسط در 88/2/14:: 8:23 عصر

به نام خدا

ای کاش واژه ها برای بیان حال ما آدمیان ضعیف نبودند.کلمات
برای به تصویر کشیدن آنچه در اعماق سینه می خروشد، نه توانی دارند و نه اذن!

گاه آنقدر برای بیان دردها و غبار گرفته های دلم شوق دارم
که اگر کسی سکوتم شکند، نه خیسی گونه هایم مرا شرمسار خواهد کرد و نه غبار دل، مرا
از گفتن باز خواهد داشت.
اما صد حیف که شوقی بیش نیست.

وقتی سخن از درد به میان می آورم، آن دردی نیست که ذهن تو
را به سوی غم ها نشانه رود. بلکه دردی است لذت بخش! دردی است که جان آدمی را می
سازد و روحش را وسعت می بخشد.

آنکه درد ندارد جان ندارد و آنجا که جان نباشد، یار قدم نمی
نهند.

 





بازدید امروز: 50 ، بازدید دیروز: 10 ، کل بازدیدها: 224249
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ