غربت سرد
ارسال شده توسط در 87/9/17:: 4:1 عصربه نام خدا
احساس خوبی نداشتم. تمام لحظه هایم بوی غربت می دادند.لحظه هایی که در آنها قدم برداشتم ،لحظه هایی که نگریستم، لحظه هایی که در فکر فرو رفتم ، لحظه هایی که خواندم و لحظه هایی که گریستم! همه چیز روایتگر غربتی بودند که وجودم را در بر میگرفت. چه احساس سردی بود!
زمان زیادی را به انتظارش ماندم. آمد. اشتباه کردم. رفت.
او رفت و حالا من ماندم و اشتباهم و خدایی که مهربان است.