جالب بود - همه به نوعي با سرچ جمله " خدايا چي كاركنم؟" اومديم اينجا...
يك تعداد افراديكه هركدوم به نوعي تو اين گردونه ايام بالا و پايين ديديم، و اما حالا به اينجا رسيديم "وبلاگ بازگشت به خويشتن" ...
من نميگم مشكل ندارم- زندگي بدون مشكلات نميشه، احساسات خوب، احساسات بد، يك روز شاد ، يك روز غمگين...
همش ميگذره، ديديم، ديديم كه ميگذره...
مهم اينه كه چجور باهاش روبه رو شديم... يك گوشه كس كرديم نگاش كرديم؟!
يكم مقاومت كرديم؟!
محل نداديم؟!
مبارزه كرديم؟! اصن مبارزه يعني چي؟ !
از خدا كمك خواستن؟ وقتي اوضاعمون روبراهه چقدر به يادشيم؟
واسه همين رومون نميشه، ميام تو نت دنباله خدا...
هممون ميدونيم راه درست چيه، ولي خب ...
خب شدم معلم ديني ديگه! بسه هممون گوشمون از نصيحت پره، اصلن خيلي از گيرا به خاطر لجبازيامونه...
با خود، باديگران، حتي با خدا... ديدين؟ آره همينه
... به تمومه عزيزانه اين وبلاگ:
الان كه مي نويسم شايد خيليامون مشكلمون رفع شده ...
خيليا بدتر شده، خيليا هنوز همونجوره....
سنمون نيگا كنيد ... همينقدر كه هستيم، نهايت همينقدر ديگه هستيم... اگه قراره بدبگذره چيزي نيس، ما، مرد و زن، ساخته شديم تو مشكلات، سريعتر از اونيكه فكر مي كنيم مي گذره...
تو اين فرصت كم ، بيكار نشينيد، كاريو كه باعث ميشه تغيير كنيد انجام بديد، واسش تلاش كنيد، نترسيد حتي اگه نتيجه نبينيد... همه ميدونيم واسه تغيير چه كنيم، فقط استارت نمي زنيم...
من لالايي بلدم ولي خودم خوابم نمي بره! ولي خب با همين سنم، احساس مي كنم خيلي چيزا رو تجربه كردم چيزايي كه مشكلات خيلي از شماهاست، الانم هس، هميشه هس...
منم گريه مي كنم، الانم مي كنم، ولي مطمئنن فردا فرق ميكنه...
اميد دارم هميشه، بابا اي تمومه كسايي كه تو نت دنبال خدا مي گرديم... من تاحالا جايي كامنت نگذاشته بودم ولي منم اين جملرو سرچ كردم و با خوندنه تمومه كامنتها اينطور اومد در ذهنم و دستور داد به انگشتانم و اينجور نوشتم، درنهايت
خودش گفته اصن بدترين باشين، هر وقت بياي من هستم...