سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا این گونه؟

ارسال شده توسط در 87/3/24:: 1:12 صبح

به نام خدا
... امروز می تونست یه جور دیگه بگذره ، اما یه جور دیگه ای گذشت!! ...

... سر دو راهی موندن ، خیلی آدم رو درگیر فکر می کنه . فکر درست کردن و انتخاب درست کردن هم ، راحت نیست. تازه وقتی سخت تر میشه که آدم مجبور باشه ، برای عبور از بحران دو راهی ( و یا چند راهی!) ، تنهایی فکر کنه...

... دلش پر بود ، یه کمی هم بغض داشت. گفت: نمی دونم توی خوب برخورد کردن چه مشکلی هست که بعضی ها دلشون نمی خواد این طوری باشن.
- چی شده مگه؟!
- صبح زود قبل از کارم که رفتم حرم از همون اول با روی خوش خادم های حرم مواجه شدم! اولش که کفش هامو دادم ، یه جوری شماره رو جلوم پرت کرد که جا خوردم! شماره رو برداشتم و رفتم سمت ضریح که زیارت نامه بخونم. چون صبح تقریبا زودی بود حرم هم خلوت بود ، و هر جا دلت می خواست میتونستی بایستی و زیارت نامه بخونی . روبروی ضریح به فاصله سه چهار متر یه فرشی هست ، که من روی آن ننشستم. یه کمی جلوتر و نزدیک تر به ضریح ایستادم . خواستم زیارت نامه بخونم که ییهو ، یکی بلند گفت : خانم برو روی فرش بشین. گفتم چه اشکالی داره ، حرم که خلوته ، در ضمن منم سر راه نیستم . بازم با همون لحن آزار دهنده حرفش رو تکرار کرد. منم چیزی نگفتم و رفتم روی فرش!
از لحن بیانش هم تعجب کردم هم دلم شکست! آخه کسی که خادم حضرت معصومه ( سلام الله علیها) هست باید با زائرای حرمش خوب برخورد کنه . اگر هم زائر یه اشتباهی می کنه ، میتونه خیلی خوب ، بدون اینکه کسی رنجیده بشه ، بهش تذکر بده .
تازه این بار اول نبود که این جور برخوردها رو از خدام میدیدم. حتی دو مین و سومین بار هم نبود!

- چیزی برای گفتن نداشتم. حق داشت. خودم هم شاهد برخوردهای تند بعضی از این خادم ها بودم.

سکوت تنها چیزی بود که اون لحظه میتونست بهترین باشه. سکوتی پر از حرف! ...





بازدید امروز: 12 ، بازدید دیروز: 29 ، کل بازدیدها: 220404
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ